عروسی ... لای لای لای ...
اولین بارم بود که می رفتم عروسی و می فهمیدم ... اولین بار که عروسی رفتم در ٣ ماهگی بود که عروسی دخترخاله مامانم بود تو آمریکا.
اینقدر ذوق کردم که نگو ، از صبح به مامانم می گفتم : مامان بیریم ؟
اینجام موقعی بود که تازه رسیدیم ...
بعدشم که رفتیم سر عقد اینقدر گفتم مامان بخوام که مامانم مجبور شد منو از پشت صندلی عروس و داماد بغل کنه بیاد اینورتر وایسته ...
با دوستام رفتم اون بالا پائین هم نمی امدم...
تو عروسی هم همش میخواستم برم بالای سکوی عروس داماد و احیاناً سه طبقه کیک و بندازم پائین . به من که با بچه های دیگه خیلی خوش گذشت ولی حسابی مامانمو حرص دادم
اینم سر سفره بود که در کمال خونسردی می خواستم گلها رو بچینم و شمعا رو فو (فوت ) کنم ....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی