ترلانترلان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

ترلان ملك جاني

سنندج 5/5/90

1390/5/8 11:56
نویسنده : مامان مريم
333 بازدید
اشتراک گذاری

من و مامان و مامانی رفتیم سنندج !

البته باباجونم هم ٥شنبه آمد که جمعه ٣ تایی با ماشین برگشتیم ... این اولین بارم بود که می رفتم خونه خالم .. خیلی خوش گذشت ... کلی تو اتاق کیانا جون حال کردم ... یه دنیا اسباب بازی جدید داشت .. تازشم فقط ٢ بار هلم داد ! منم فقط یه بار زدم تو سرش ! یه روزم حدود ٢٠دقیقه تو اتاق درو بستیم و با هم بازی کردیم  که باعث تعجب همه شده بود ... تازه یه تجربه جدید هم کسب کردم و با کیانا جونم رفتیم مهدکودک. اونجام تقریباً ٢٠دقیقه تنها با بچه ها و مربی و بدون مامانم موندم ،‌سرم حسابی گرم بچه ها شده بود که یه دفعه یاد مامانم افتادم ...

خالم مارو برد فروشگاه ،‌داشتیم از جلوی یه تلویزیون رد می شدیم که طبق یه نقشه قبلی بهشون گفتم تلبژون . می دونستم کلی ذوق می کنن . آخه تا حالا نگفته بودم ... اونام نم یدونستن که من بلدم ،‌بعدشم هی می رفتم تو مغازه ها و می گفتم : آین چنه ؟ که خالمم براش غش می کرد .. خلاصه خوب بلدم چی کار کنم ... خالم هم برام یه کیتی خرید ... مامانم هم یه دمپایی ... آخه من عاشق دمپایی هستم و بدون اون اصلاً راه نمی رم !!!    راستی یادم رفت بگم ولی مثل اینکه عاشق عمو حمیدم شدم ... هی وایمیستادم عکسشو نگاه می کردم که یه بار سر همین گلدون خالمو شکوندم شیطان

تو را برگشتن هم ٢  ساعت ببل مامانم خوابیدم ،‌بعدش هم مثل یه دختر خوب و متمدن نشستم تو صندلیم ... فقط بعضی وقتا که وسایلم می افتاد به مامانم می گفتم که بهم بده ...

خلاصه جای همگی خالی .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)