پارک
پارک یه چیزایی هست که با نوشتن ثبت نمی شه ... حتماً باید فیلم برداری شه یا یه جورائی تو ذهن آدم ثبت بشه ... چون دیگه اون چیزا و اون کارا هیچ وقت دیگه تکرار نمیشن و آدم خیلی وقت نداره تا ازشون لذت کافی رو ببره ... من دارم سعی میکنم از لحظه لحظه وجود دخترم بیشترین استفاده ممکن رو بکنم ، البته بابا محمد جون کمتر وقت این کارو داره ... تازه بازم می بینم که خیلی زود بزرگ شدی و الان دیگه حرفهای شیرین می زنی ...
این جمعه ٨/٧/٩٠ خیلی بهمون خوش گذشت .. بابا جون نبود و ما می خواستیم یه جوری روزمون پر کنیم .. اول رفتیم نی نی سالن که نیمکت اتاق دخترمو سفارش بدیم که نبودن ... اصلاً همون طرز نشستنت تو ماشین خودش خاطره انگیزه ... ترلان خانم اینقدر صندلیشو دوست داره که نگو... بعدشم اینقدر متین می شینه و با دقت و کنجکاوی زیییییییاااااااد بیرونو نگاه می کنه ... نانای بیذار.. بعد رفتیم پارک .. خوشبختانه صندلی تابش حفاظ داشت و دخترم حدود ٤٥ دقیقه بازی کرد ... بعد که حسابی خسته شدیم می خواستیم بریم رستوران یاس ولی شلوغ بود ... رفتین سوپر استار که تازه دوباره وسایل بازی داشت ... بعد هم دیگه رفتیم خونه و استراحت کردیم ...
خلاصه روز مادر و دختر بود که خیلی خوش گذشت ..
- ترلان، نی نی تو پارک چی گفت ؟
- یییییییییییی ، گیه کده (گریه کرده ) کاااار بده (کار بدیه ) سسره بازی بکنم ....
