لباس جادوگری
یه لباس جادوگری دارم که از تو لپ لپ درآوردم ... اولش ازش می ترسیدم ولی بعدش خیلی دوسش داشتم . مثل الان که به زور دادم مامانم تنم کرد ...
راستی من و مامانم و ماماني رفتيم تجريش ... بعدش مهناز و كيانا هم به ما ملحق شدن ... خلاصه اين دوتا دختر خوب از خجالت ما درآمدن و ترلان خانوم هم كلي نحسي كرد ...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی