تولد کیانا جون
من و کیانا به هم میگیم خواخر... مامانی می گه این دوتا مثل پیرزنا تلفن با هم حرف می زنن .. هی این از این ور میگه خواخر... اون از اون ور ....
خلاصه تولد خواخرم 7 دی بود ... خونشون هم حاضر شده بود ( از سنندج آمدن تهران ... آخ جون ) ولی خونه مامانی تولدش بود... دوتایی از دیدن کیک و شمع و فشفشه ها کلی ذوق کرده بودیم .. منم هی می خواستم فشفشه را فوت کنم ... آخرش هم که تموم شد فک کردم خودم بالاخره فوتشون کردم!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی