از دی تا حالا نبودیم
ببین نفس مامان ... باز چقد وقته که نیامدیم اینجا بنویسیم ؟!!!؟؟؟ تقریبا ً از دی ماه تا الان ... اووووووووو چقد اتفاق افتاده . عیب نداره .... به قول خودت ایشکال نداره مامان .... آخه تا یه کاری که خودتم می دونی بده می کنی فوری می گی ایشکال نداره مامان ایشکال نداره .... قربون اون ایشکالاتت برم .... ننه جونم واست بگه که اولین چیزی که می خوام بگم نرفتنت به مهد کودکه .... بله این خانوم ما اول با اون ذوق و شوق خواست که بره ولی بعد از دو هفته گریه ها شروع شد که من نمی رم ... آخه هیشکی اونجا منو دوست نداره ... چون سارینا منو می زنه ... منو هل دادن ... خلاصه کلاً دیگه زیر بار نرفتی ... منم به هوای اینکه تو می ری مهد رفتم کلاس ثبت ن...
نویسنده :
مامان مريم
16:49